داستانی زیبا


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 29 بهمن 1389
بازدید : 79
نویسنده : اميد

یه دختر و پسر کوچولو داشتن با هم بازی میکردند

پسر کوچک یه سری تیله و دختر چند تا شیرینی داشت

پسر گفت من همه ی تیله هامو بهت میدم و تو هم همه ی شیرینی هاتو به من بده و دختر

قبول کرد.

پسر بزرگترین و زیبا ترین تیله را یواشکی برداشت و بقیه را به دختر داد اما دختر کوچولو همون

طور که قول داده بود همه ی شیرینی ها را به پسر داد.

اون شب دختر کوچو خوابید و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ را دید...

اما پسر کوچولو تمام شب نتونست بخوابه.به این فکر میکرد که حتما دختر هم یه خورده از

داستان شیرینی هاشو قایم کرده و همه رو بهش نداده...

عذاب برای کسی است که صادق نیست. و آرامش از آن کسانی است که صادقند.

لذت دنیا از آنت کسانی نیست که با افراد صادق زندگی میکنند. از آن کسانی است که با

وجدان صادق زندگی میکنند... .

 

 

 





:: موضوعات مرتبط: شعر و داستان , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , داستان پند آموز , داستان زیبا , داستان , داستان تیله و شیرینی , داستان پند آموز زیبا , داستانک , ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید.

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كدخدا و آدرس funnykadkhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 32
بازدید هفته : 53
بازدید ماه : 54
بازدید کل : 766
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com